هدف از این تحقیق بررسی مبانی نظری درباره نشانه شناسی با فرمت docx در قالب 24 صفحه ورد بصورت کامل و جامع و با قابلیت ویرایش می باشد
فهرست مطالب
مبانی نظری نشانهشناسی
فردینان دو سوسور
چارلز سندرس پیرس
رومن یاکوبسن
رولان بارت
امبرتو اکو
جان فیسک
مفاهیم اصلی
منابع
ساختارگرایی روشی نظری است که در آراء زبانشناس سوئیسی فردینان دوسوسور ریشه دارد. "ساختارگرایی که شیوهای از تحلیل فرهنگی است، دو اندیشه بنیادین را از آرای سوسور به عاریت گرفته است. نخست توجه به روابط زیرساختیِ متون و رفتارهای فرهنگی (یا، به عبارتی، آن دستور زبانی که ایجاد معنا را امکانپذیر میکند)؛ دوم این دیدگاه که معنا همواره نتیجه برهمکنش انتخاب و ترکیب عناصر زبانی است، انتخاب و ترکیبی که زیرساخت زبان آن را ممکن میگرداند. به سخن دیگر، ساختارگرایان متون و رفتارهای فرهنگی را به منزله پدیدههایی مشابهِ زبان مطالعه میکنند. موضوع مورد علاقه تحلیلگران ساختارگرا، قواعد زیرساختیِ متون و رفتارهای فرهنگی است."(استوری، 1382 : 131)
نشانهشناسی ، در چارچوب مفروضات ساختارگرایی یکی از روشهای تحلیل متن است. برا این اساس نشانهشناسان متون را در حکم کلیتهای ساختمند و به عنوان بخشی از یک «نظام نشانهای» (مثل یک رسانه یا ژانر) مطالعه میکنند و به دنبال کشف معانی مندرج در متن هستند. "نشانهشناس با تمام چیزهایی سر و کار دارد که میتوانند به جای چیزهای دیگر بر معنایی دلالت کنند." (احمدی ، 1389 : 32) برای بیشتر نشانهشناسان متن نظامی از نشانههاست(به صورت کلمات ، تصاویر ، اصوات و / اطوار).(چندلر،1387 : 347) آنها به دنبال پاسخ به این پرسشاند که معناها چگونه ساخته میشوند و واقعیت چطور بازنمایی میشود. نشانه شناسی در اشکال فراوان با تولید معنا و بازنمایی ارتباط دارد. (همان، 1387 : 21)
«بازنمایی» ، تولید معنا از طریق چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است. به این معنی که معنا از طریق نشانهها ، به ویژه زبان تولید میشود. (مهدی زاده ، 1387 : 15) بازنمایی همیشه شامل «ساختن واقعیت» است . همهی متون (حتی متون واقعگرا) بازنماییهای ساخته شده هستند و «بازتاب» ، ثبت ، نسخهبرداری، یا تکثیر شفاف یک واقعیت از پیش موجود نمیباشند. آنچه ما به عنوان واقعیت تجربه میکنیم ، چه از طریق ادراک مستقیم باشد و چه به واسطهی متون ، همیشه شامل رمزگان بازنمایی است. بازنماییها از طریق تکرار به کارگیری برای ما مانوس و آشنا میشوند بدین ترتیب ما آنها را «طبیعی» تلقی میکنیم . (چندلر ، 1387 : 340)